رشته هایم پنبه شد

ساخت وبلاگ

وقتی از شلمچه برگشتیم سبکی هایم به سنگینیه تلخی تبدیل شد

هر چه را که رشته بودم پنبه کردم

با عصبانیت بی جا طعم شیرین سفر را با طعم گس و تلخ پشیمانی عوض کردم

از دیشب بغض داشتم با اینکه عذرخواهی کردم و حلالیت طلبیدم اما ته دلم راضی نبود

از خودم عصبانی بودم

دمدمای غروب وقت اذان که رفتم توحیاط پدری وضو بگیرم با صدای اذان بغضم ترکید و های های گریه کردم اونقدر که به هق هق افتادم

خدایااااااااااااا من از این سگ درونم خسته ام

خدایااااااااااااااا منو ببخشش

شهدا منو ببخشید که نتونستم این چند روزو تحمل کنم

لعنت بر خشم و غضب

من میتونستم که هنگام دادو بیداد بچه ها سکوت کنم و بیام رو صندلی بشینم و وقتی عصبانیتم کم شد برگردم و باهاشون صحبت کنم اما...فشارهای تذکر این و اون نذاشت که این سکوت روز اولی رو ادامه بدم


کلی به خدا التماس کردمممممم

خدایا منو ببخش

خدایا کمکم کن تا بتونم صبر و تحملمو بالا ببرم



خدایا از دیروز تا حالا سنگینم..سنگین

هر کس مپرسه چطور بود ؟ غمی عمیق بر دلم میشینه

به نام عشق...
ما را در سایت به نام عشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3rozhaye-man5 بازدید : 239 تاريخ : دوشنبه 4 بهمن 1395 ساعت: 7:35